تاریخچهء تأویل و تفسیر قرآن

پدیدآورسیدجعفر سجادی

نشریهوحید

شماره نشریه117

تاریخ انتشار1390/01/15

منبع مقاله

share 1816 بازدید
تاریخچهء تأویل و تفسیر قرآن

سید جعفر سجادی

خداوند ان تفسیر و علماء اسلام گفته‏اند قرآن عبارت از مجموعهء کلام‏ خدا است که مکتوب و مضبوط بین دفتین است و بعنوان وحی بر حضرت‏ رسول محمد(ص)پیامبر اسلام نازل شده است و دستور العمل ملت مسلمان‏ قرار گرفته است.و نیز اتفاقی است که این مجموعه حاضر بوسیله عثمان بن‏ عفان جمع‏آوری و منظم شده است و همه مسلمانان آن را پذیرفته‏اند نهایت‏ پاره‏ای از صحابه حضرت رسول روایاتی از پیامبر نقل کرده‏اند مبنی بر تغییر بعضی از آیات در بعضی از الفاظ و حروف و یا کیفیت اداء آنها از لحاظ قرائت و تلفظ.
در اعصار بعد،فرق مختلف اسلامی در باب تحریف و تصحیف قرآن، عقاید و آرائی اظهار کرده‏اند که هیچگاه محقق و مسلم نشده است.چنان که بعضی گفته‏اند:
که در آیه«یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک فی علی»«فی علی»حذف شده است‏ و آیات دیگری که هر فردی برحسب هدف و نظر خود چیزی گفته‏اند لکن کلیه علماء و دانشمندان بزرگ اسلامی همین قرآن را که در زمان خلفای راشدین منظم و منتشر شد پذیرفته‏اند و حضرت علی بن ابی طالب تیز بر آن صحه گذارده است.و در صحت آن،کسی شک و تردید نکرده است و اگر کسانی مانند شیبة بن النصاح‏ و ابوجعفر نیز بن قعقاع قاری و اسماعیل بن جعفر و حسن بن علی علیهما السلام‏ و عبد اللّه بن عمر و عاصم بن ابو الصباح و ابوب بن متوکل و مجاهد و اسماعیل‏ مکی و عبد اللّه بن عامر و عبد اللّه بن عباس و عبد اللّه بن عیاشی بن ابی ربیعه و ابی بن کعب و نافع بن عبد الرحمن و عبد اللّه بن کثیر و مجاهد روایاتی‏ کرده‏اند.
در باب قرائت بعضی از آیات است؛که هریک روایاتی نقل کرده‏اند که قرائت فلان آیه مثلا چنین بوده است و از همین جهت است که قراء ده- گانه و یا هفت‏گانه پدید آمده‏اند و آنچه مورد قبول مسلمانان واقع شده است هفت‏ طریق است که هریک از آن طرق را به نام راوی آن خوانده‏اند.البته روایاتی‏ دیگر در باب نوع قرائت و ضبط حرکات قرآن بوسیله کسانی دیگر نقل شده‏ است لکن آنچه معروف است همان قرائت هفت‏گانه است یعنی قرائت نافع- المدنی و ابن عامر شامی،عاصم کوفی،حمزهء کوفی،ابو عمر و البصری، ابن کثیر المکی و ابو جعفر المدنی.
این قراآت همچنان معمول و مورد اتفاق و قبول مسلمانان بوده است‏ و سینه‏به‏سینه نقل می‏شده است تا آنگاه که علوم قرآنی مدون شد و علم‏ قرائت نیز بعنوان یکی از علوم قرآن مورد توجه واقع شد و کتب و رسائلی‏ در این باب نوشته شد از جمله النشر فی قراآت العشر و نجوم القرآن و فن تجوید بوجود آمد و بطوریکه می‏دانیم در ابتدا بعضی از قرآنها اسامی قراء و اصول علم قرائت و تجوید باستناد روایات و کتب مخصوص نوشته شده است.

بحث در عربیت قرآن

آنچه مسلم است قرآن به زبان عرب نازل شده است و اسلوب بلاغی آنرا را بطور کامل رعایت کرده است و طوری است که در نظر اول چنان می‏نماید که هرکس می‏تواند مفاهیم و معانی آن را اعم از مفردات یا مرکبات به خوبی‏ دریابد و یکی از اسرار فصاحت و زیبائی قرآن نیز همین است که خواننده‏ احساس انس و الفت کند و عبارات آن را در نظر اول به دل نشیند.خداوند فرماید:«هذا لسان عربی»و«لسان عربی مبین»و«انا انزلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون»و«و کذالک انزلناه حکما عربیا»و«کذالک‏ انزلناه قرآنا عربیا»و«قرآنا عربیا غیر ذی عوج لعلهم یتقون»و «کتاب فصلت آیاته قرآنا عربیا یقوم یعلمون»و«کذالک اوحینا الیک‏ قرآنا عربیا لتنذر ام القری و من حولها»و«انا جعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون»و«هذا کتاب مصدق لسانا عربیا لینذر الذین ظلمو».
و آیاتی دیگر که مشعر به این معنی است که قران به زبان عربی‏ فصیح نازل شده است و بدیهی است که چون الفاظ و عبارات قرآن متضمن‏ مسائل عالی اخلاقی و جنبه احکام و عبادات است و به زبان روزمرهء عربی نیست‏ در همان زمان کسانی شک و تردید کردند که این زبان زبان عربی باشد و معاندین سخنانی در این مورد گفتند که پاسخ داده شده است.
ترتیب نزول قرآن بنحو،جلمه جمله آیه آیه است و اساس کار آن بیان توحید خداوند و اخلاقیات،و واجبات دینی است برحسب وقایع پاره‏ای از آیات در باب عقاید دینی است اعم از دین اسلام و یا در بیان عقاید ادیان و ملل گذشته است.پاره‏ای از آنها در باب وظایف اعضاء و جوارح‏ انسانی است،قسمتی در باب حکایات و وقایع گذشته است که در این باب‏ نتایج اجتماعی و اخلاقی گرفته شده است.
قسمتی در باب مسائلی است که بعدا بوقوع می‏پیوندد بعضی ناسخ‏ احکام گذشته است و بعضی مؤید و ممضی آنها است در باب قصص و حکایت قرآن‏ باید گت که روش قرآن این است که عین داستان گذشته بطور کلی و اصول‏ آن را بیان می‏کند بهمان طریق که معروف و معمول بوده است و سپس در مقام‏ پند و اندرز و وعظ،نتیجه،لازم اخلاقی می‏گیرد هریک از این داستانها به‏ منظور افاده یک نتیجه مهم اخلاقی است و این نهایت بلاغت است که مولانا رومی گوید:
خوشتر آن باشد که راز دلبران‏ گفته آید در حدیث دیگران

عمومات و مجملات قرآن

چون بنای کار و اساس قوانین الهی مودع،در قرآن و اخبار نبوی‏ بر کلیت است و پایهء آن بر تبصره و تخصیص نیست مگر در مواردی که عسر و حرجی باشد یا وضع خاصی که آنهم مستند به دلیل عقل و نقل است تخصیصی‏ را ایجاب کند که در اینگونه موارد استثنائی،عمومات تخصیص می‏یابد بنا- بر این،اصل اولیهء قوانین قرآن بر کلیت و عمومیت قرار گرفته است لکن این اصل‏ بحکم،عقل و نقل استثناءپذیر است چنانکه گفته‏اند:«و ما من عام الاوقدخص» تخصیص این عمومات،گاه آیات قرآنی است و گاه اخبار نبوی و روایات‏ است.
آیات مخصص گاه بلافاصله بدنبال عام آمده است و گاه در موارد دیگر و چند آیهء بعد چنانکه در آیه«یا ایها الذین آمنو اذاقمتم الی الصلوة فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق»در آخر آیه مخصص آن را فرموده‏ است که«ان کنتم مرضی او علی سفر اوجا احد منکم من الغائط اولامستم‏ النساء فلم تجدوا ماء فتپمموا صعیدا طیبا»و آیه«و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکة» عام است که به آیه جهاد تخصیص خورده است و آیه«حرمت علیکم المیتة والدم و لحم الخز؟؟؟و ما اهل لغیر اللّه به»که عام است و در هنگام‏ ضرورت،خوردن گوشت میته،حلال می‏شود و در باب آیات مجمل نیز باید گفت که در پاره‏ای از موارد،آیات قرآنی دیگر آنها را از جمال بیرون‏ آورده است و در پاره‏ای از موارد اخبار و روایات نبوی چنانکه آیه«حرمت‏ علیکم امهاتکم و بناتکم و اخواتکم و عماتکم و خالاتکم و بنات الاخ و بنات الاخت و امهاتکم اللاتی ارضعنکم اخواتکم من الرضاعة و امهات نسائکم‏ و ربائکم اللاتی فی حجور من نسائکم اللاتی دخلتم بهن فان لم تکونوا دخلتم‏ بهن فلا جناح علیکم و حلائل اینائکم الذین من اصلابکم و آن تجمعه وابین- الاختین الا ماقد سلف».
که در این آیه که بیان محرمات ازدواج است مواردی از اجمال وجود دارد.
بدین بیان که اولا«حرمت علیکم امهاتکم»مجمل است بر این اصل که آیا حرمت متعلق به نظر کردن است یا نکاح یا ضرب یا شتم یا غیر اینها که بحکم‏ عقل درمی‏یابیم که منظور نکاح است یعنی نکاح با آنها حرام است پس دلیل‏ عقل مبین این آیه است مضافا براینکه آیات دیگری هست که مبین این اجمال‏ است مانند«ولا تفکحو مانکح آبائکم»ثانیا در مسئله رضاع اجمال است که‏ رضاعت در چند مدت و چند مرتبه حرمت می‏کند که اخبار و روایات حکم آن را معین کرده است و ثانیا کلمهء(فی حجورکم)مجمل است که آیا قید احترازی‏ است و اگر در حجور نباشند می‏توان با آنها ازدواج کرد یا قید توضیحی است که بیان‏ می‏کند که علی العرف اغلب دختر زن در خانه شوهر مادرش میباشد و موارد دیگر. درهرحال در باب آیات مجمله که آیاتی دیگر آنها را بیان نکرده‏ است عده‏ای از مفسران گفته‏اند خود حضرت رسول(ص)مجملات را بیان‏ کرده و ناسخ و منسوخ آنها را مشخص نموده‏اند و به اصحاب خود این مسائل‏ را آموخته‏اند و بنابراین اصحاب پیغمبر اسلام همه مجملات و منسوخات و اسباب نزول آیات و مقتضی حال آنها را می‏دانستند چنانکه در موارد متعدد می‏دانیم که خود حضرت توضیح داده‏اند از اینجا درمی‏یابیم که همه مجملات‏ و مبهمات و موارد ناسخ و منسوخ و اسباب نزول آیات بیان شده است نهایت ممکن‏ است بما نرسیده باشد،زیرا:
عقلا محال است که حکمی گفته شود و ما هم مکلف بدان باشیم و موقع‏ حاجت و عمل هم به آن هم فرا رسیده باشد و بیان نشده باشد و عقل حکم میکند که‏ ناخیر بیان از هنگام حاجت قبیح و محال است تا چه رسد به عدم بیان و حتی‏ قانونگذار عادل هم تا مادام که موارد ابهام و اجمال قوانین موضوعه را بیان‏ نکرده است برای اجراء ابلاغ نمی‏کند.
در اینجا مواردی ذکر کنند که حضرت خود شخصا توضیح داده‏اند مثلا در مقام بیان آیه
«اذا جاء نصر اللّه و الفتح»
فرموده‏اند منظور پیامبر است و همین معنی مابین صحابه و تابعین متداول بوده است در هرحال،در اینکه چه اندازه از آیات محکم و متشابه و مجملات قرآن بوسیله حضرت رسول‏ بانی شرع اسلام بیان شده است بحث بسیار است.
عده‏ای گفته‏اند که تمام آیات متشابه،مجمل،ناسخ،و منسوخ را خود حضرت روشن کرده‏اند و در هنگام رحلت فرمودند:«انی تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتی»و بنابراین اگر مشکلات قرآن را بیان نکرده‏ بودند نمی‏توانستند بعنوان حکم قطعی و واجب الاتباع بمردم بسپارند پس‏ امری مبهم و نامعلوم نمانده بود و صحابه تمام امور را می‏دانستند.
عده‏ای گویند مقدار کمی از معانی قرآن را حضرت رسول بیان‏ کرده‏اند.
دستهء اول اضافه می‏کنند که قرآن خود حضرت رسول را مکلف به بیان‏ کرده است چنانکه می‏فرماید:
«و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفکرون» علاوه بر این محال است که جمعی کثیر در زمان حضرت رسول قرآن را بخوانند و مورد عمل قرار دهند و معانی آن را کاملا ندانند.
در حال که تنها دستور اخلاقی و عبادی و اجتماعی در زمان حضرت‏ رسول همان قرآن بوده است و در مقام بیان و تعیین دستور العمل در تمام شئون انسانی‏ نازل شده است و بنابراین بطور قطع هر آیهء که نازل می‏شد از طرف صحابه‏ و یا کسانی که بعدا می‏شنیدند توضیحات لازم خواسته می‏شد.
کسانی که گویند:تمام معانی و موارد اجمال و ابهام و ناسخ و منسوخ‏ قرآن بیان نشده است گویند در مدت زندگی حضرت رسول عقلا محال بوده‏ است که تمام معانی قرآن بیان شود و علاوه بر آن معلوم نیست که حضرت‏ رسول مأمور به بیان تمام موارد و معانی قرآن شده باشند و بلکه برعکس در مواردی مأمور به عدم بیان آن بوده است.
این دلیل نارسا است زیرا همانطور که اشارت رفت عقل قبیح می‏داند که صاحب آئین برنامه و آئین نامهء خود را برای پیروانش روشن نکند و بالاتر از این بدون بیان و توضیح عقاب کند که فرموده‏اند:عقاب بلا بیان قبیح‏ است و از شخص عادی هم نسزد تا چه رسد به پیغمبر!!!
پس عقلا می‏دانیم که تمام معانی قرآن بوسیله حضرت رسول روشن‏ شده است.مقیدات،عمومات،مجملات،ناسخ و منسوخ آن کاملا روشن و معلوم شده است نهایت بعضی از آنها بما نرسیده است و یا در ضمن اخبار و احادیث مجعول است که کنار گزارده شده است.
در قرآن آمده است که«یرید اللّه بکم الیسر و لا یرید بکم العسر»و باز فرموده است:«»لایکلف اللّه نفسا الا وسعها»و باز فرموده است«و ما جعل اللّه‏ علیکم فی الدین من حرج»و چگونه ممکن است با تمام این آیات و روایات‏ نبوی که فرموده‏اند:«بعثت علی شریعة سمحة سهلة»باز هم اغراء به جهل کرده باشند و دینی آورده باشند که مشکلات و معضلات آن را بیان‏ نکرده باشند.
نهایت همانطور که اشارت رفت اخبار و روایت بسیاری بوسیله دشمنان‏ دین و احیانا نادانان جعل شده وارد در دین شده است و همین امر مشکلاتی‏ برای مسلمانان پدید آورده است،و اشارت رفت که همین امر سبب شده است‏ که علم رجال و حدیث و در ایه و اصول فقه پدید آید.
و در نتیجه اخبار و روایات طبقه‏بندی شده‏اند به،اخبار متواتر،اخبار آحاد محفوف به قرائن،اخبار مشهور،اخبار مستفیض و طبقه‏بندی‏های دیگر و حتی در اعصار و قرون بعد مدعی اسنداد باب علم شدند به این معنی که گفته‏اند چون‏ آیات قرآنی وافی به تمام احکام نیست و علاوه قسمتی از آن متشابه است و حکم‏ و بیان آن به خدا و رسول خدا واگذار شده است و قسمتی دیگر مجمل است‏ که نیاز به اخبار مبینه دارد و اخبار آحاد هم حجت نیست و مورد شک و تردید است و اخبار متواتره و مستفیضه هم وافی به بیان تمام احکام نمی‏باشد پس باب‏ علم به تمام احکام الهی مسدود است و ناچار شده‏اند که عمل به مفاد ظن و گمان‏ کنند.
در این مورد بحث بسیار است که اکنون جای آن نیست.
دربارهء نحوهء بیان مجملات و تخصیص عمومات مباحثی مطرح شده است‏ مثلا در بیان اجمال آیه
«اقیمو الصلوة و آتو الزکوة»
که بطور کلی گفته شده‏ نماز بخوانید و زکواة بدهید،بحث شده است که آیا حضرت رسول(ص)به چه‏ نحو بیان کرده‏اند که مثلا نمازهای یومیه هفده رکعت است و یا زکواة در غلات‏ و حیوانات و طلا و نقره چه اندازه است و حد نصاب آن چیست؟و چه باید داد؟و همین‏طور آیهء
«و للّه علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا»
که‏ مجمل است چگونه بیان شده است.در این مورد باید گفت که قول و فعل و تقریر پیامبر و معصوم حجت است.بنابراین توضیح و بیان مجملات قرآن لازم‏ نیست تنها به صورت گفتار باشد بلکه گا عمل حضرت رسول بیان‏کنندهء مجملات بوده است و احیانا چون ممکن بود بوسیله گفتار بدرستی مردم درک و فهم‏ نکنند برای توضیح و روشن شدن زیادتر در حضور صحابه به مبادرت بعمل می‏کردند چنانکه فرموده‏اند:صلوا کما رئیتمونی اصلی»و یا«خذوا مناسکم....» بطور قطع بسیاری از مبهمات و مجملات قرآن را حضرت رسول عملا به مردم‏ تفهیم کرده‏اند بویژه در عبادیات که دائما با آنها سرو کار داشتند،البته در موارد بسیاری،در مقام توضیح،بوسیله گفتار بیان کرده‏اند چنانکه در مقام آیهء «حتی یتبین لکم الخیط الا بیض من الخیط الاسود من الفجر»فرمودند: مراد سپیدی روز و سیاهی شب است.
و در مقام بیان:«الذین آمنوا ولم یلبسوا ایمانهم یظلم»فرمودند منظور از ظلم مشرک است فقط نه هر ظلمی ولو آنکه ظلم بر نفس باشد.
و در آیه«فاقطعوا ایدیهما»فرمودند منظور دست راست است نه هر دوی آنها.
و در مقام بیان«مغضوب علیهم»در آیه «غیر المغضوب علیهم» فرمودند یهود است و منظور

از«الضالین»در«ولاالضالین»نصاری است. «ولهم فیها ازواج مطهرة»در این آیه منظور پاک بودن از خون حیض‏ است.
و در بیان آیه«الوصیة للوالدین والاقربین)فرمودند:لاوصیة للواث‏ و با این جمله بیان کرده‏اند که این آیه منسوخ شده است.(ادامه دارد *** در اواخر سال نهصد و بیست و یک سلطنت خراسان به شاه طهماسب‏ منقرض شد و امیر بیک موصللو را که مهردار بود لله ساختند و به خراسان‏ رفت و درین سال سلطان سلیم پادشاه روم قلعه کماخ را به تصرف‏ درآورد.
تولد سلطانه خانم دختر شاه اسماعیل در نهصد و بیست و پنج.
در نهصد و بیست کارکیا سلطان احمد پادشاه گیلان متولد شد.
*** فوت بابا فغانی در نهصد و بیست و پنج اتفاق افتاد.
*** قتل دورمش خان در نهصد و سی و یک اتفاق افتاد و حسین خان‏ برادرش حاکم شد و حاحب حبیب السیر تاریخش را به اسم دورمش خان‏ نوشته و درین سال علی سلطان والی شیراز و برادرش سلطان ذوالقدر والی شد و امیر جمال الدین محمد صدر شاگرد ملا جمال دوانی بود و میرزا شاه حسین وزیر اعظم با او خوب نبود.میرغیاث الدین منصور را طلبید و خواست با میرجماالدین محمد شریک کند دست نداد.
(از وقایع السنین خاتون آبادی نسخه خطی مجلس)

مقالات مشابه

بازخوانی تأویل های اهل بیت (ع) در روایات تفسیر نورالثقلین

نام نشریهرهیافت‌هایی در علوم قرآن و حدیث

نام نویسندهنهله غروی نائینی, نصرت نیل‌ساز, معصومه خاتمی

مأخذ اشارات در تفسیر غرائب القرآن

نام نشریهکتاب قیم

نام نویسندهمحمدرضا موحدی

اسرار ناگشوده تاويل در تفسير كشف الاسرار

نام نشریهحسنا

نام نویسندهسیدعلی سادات فخر

معرفی و سیر تطوّر تفاسیر واعظانه شیعه

نام نشریهشیعه‌پژوهی

نام نویسندهمحمد شریفی, اکرم حسین‌زاده

تأملی نو در معنای «تأویل قرآن کریم»

نام نشریهیاسین

نام نویسندهاحمد رضا تحیری

حقیقت تأویل در قرآن از منظر علامه طباطبائی(ره)

نام نشریهاندیشه علامه طباطبایی

نام نویسندهصالح حسن‌زاده, عبدالله جعفری